×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

اینجا چراغی روشن است

× سلام .امیدوارم هرجای دنیا وایران که هستی دلی پراز عشق به خدا وبنده هاش داشته باشین ..من یک نویسنده جوان هستم ودوست دارم هرجای کشورم که باشه دوست خوب وسالم وپاک پیدا کنم ..سن وسال وجنسیت برام مهم نیست مهم اینه که ساده وخاکی از جنس انسان باشد ...یادها رفتند وماهم میرویم از یادها ..کی پرکاهی بماند در میان بادها ..09181433967
×

آدرس وبلاگ من

pesarzagros.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/tanhapesar

نامه ای به خدا

اين ماجراي واقعي در مورد شخصي به نام نظرعلي طالقاني است که در زمان ناصرالدين شاه طلبه اي در مدرسه مروي تهران بود و بسيار بسيار آدم فقيري بود. آن قدر فقير بود که شب ها مي رفت دوروبر حجره هاي طلبه ها مي گشت و از توي آشغال هاي آن ها چيزي براي خوردن پيدا مي کرد.يک روز نظرعلي به ذهنش مي رسد که براي خدا نامه اي بنويسد.نامه ي او در موزه ي گلستان تهران تحت عنوان "نامه اي به خدا" نگهداري مي شود.
مضمون اين نامه :
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت جناب خدا !
سلام عليکم اينجانب بنده ي شما هستم.از آن جا که شما در قران فرموده ايد: "ومامن دابه في الارض الا علي الله رزقها"
هيچ موجود زنده اي نيست الا اينکه روزي او بر عهده ي من است.�من هم جنبنده اي هستم از جنبندگان شما روي زمين.
در جاي ديگر از قرآن فرموده ايد: "ان الله لا يخلف الميعاد"
مسلما خدا خلف وعده نميکند.
بنابراين اينجانب به جيزهاي زير نياز دارم :
1-همسري زيبا ومتدين.2-خانه اي وسيع.۳-يک خادم.4-يک کالسکه و سورچي.5-يک باغ.6-مقداري پول براي تجارت.7-لطفا بعد از هماهنگي به من اطلاع دهيد.
مدرسه مروي-حجره ي شماره ي ۱۶- نظرعلي طالقاني
نظرعلي بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟
مي گويد، مسجد خانه ي خداست.پس بهتره بگذارمش توي مسجد.
مي رود به مسجد امام در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در يک سوراخ قايم ميکنه و با خودش ميگه: حتما خدا پيداش ميکنه!
او نامه را پنجشنبه در مسجد مي ذاره.
صبح جمعه ناصرالدين شاه با درباري ها مي خواسته به شکار بره.
کاروان او ازجلوي مسجد مي گذشته، از آن جا که به قول پروين اعتصامي
ناگهان به اذن خدا يک بادتندي شروع به وزيدن مي کنه نامه ي نظرعلي را روي پاي ناصرالدين شاه مي اندازه. ناصرالدين شاه نامه را مي خواند و دستور مي دهد که کاروان به کاخ برگردد. او يک پيک به مدرسه ي مروي مي فرستد، و نظرعلي را به کاخ فرا مي خواند. وقتي نظرعلي را به کاخ آوردند ،دستور مي دهد همه وزرايش جمع شوند و مي گويد:نامه اي که براي خدا نوشته بودند، ايشان به ما حواله فرمودند.پس ما بايد انجامش دهيم.و دستور مي دهد همه ي خواسته هاي نظرعلي يک به يک اجراء شود
چهارشنبه 25 آبان 1390 - 11:45:25 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم