×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

اینجا چراغی روشن است

× سلام .امیدوارم هرجای دنیا وایران که هستی دلی پراز عشق به خدا وبنده هاش داشته باشین ..من یک نویسنده جوان هستم ودوست دارم هرجای کشورم که باشه دوست خوب وسالم وپاک پیدا کنم ..سن وسال وجنسیت برام مهم نیست مهم اینه که ساده وخاکی از جنس انسان باشد ...یادها رفتند وماهم میرویم از یادها ..کی پرکاهی بماند در میان بادها ..09181433967
×

آدرس وبلاگ من

pesarzagros.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/tanhapesar

فرشته مادر

کودکي که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسيد: � مي‌گويند فردا شما مرا به زمين مي‌فرستيد اما من به اين کوچکي و بدون هيچ کمکي چگونه مي‌توانم براي زندگي به آنجا بروم؟�

خداوند پاسخ داد: � از ميان تعداد بسياري از فرشتگان،
من يکي را براي تو در نظر گرفته‌ام او از تو نگهداري خواهد کرد.اما کودک
هنوز مطمئن نبود که مي‌خواهد برود يا نه: � اما اينجا در بهشت، من هيچ
کاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من کافي هستند.� خداوند لبخند زد: � فرشته تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهي کرد و شاد خواهي بود.� کودک ادامه داد:‌� من چطور مي‌توانم بفهمم مردم چه مي‌گويند وقتي زبان آنها را نمي‌دانم.�


خداوند او را نوازش کرد و گفت: � فرشته تو
زيباترين و شيرين‌ترين واژه‌هايي را که ممکن است بشنوي در گوش تو زمزمه
خواهد کرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد که چگونه صحبت کني.� کودک
با ناراحتي گفت: � وقتي مي‌خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟� اما خدا براي اين سوال هم پاسخي داشت: � فرشته‌ات
دستهايت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو ياد خواهد داد که چگونه دعا
کني.� کودک سرش را برگرداند و پرسيد: � شنيده‌ام که در زمين انسان‌هاي بدي
هم زندگي مي‌کنند چه کسي از من محافظت خواهد کرد؟� - فرشته‌ات از تو
محافظت خواهد کرد. حتي اگر به قيمت جانش تمام شود. کودک با نگراني ادامه
داد: � اما من هميشه به اين دليل که ديگر نمي‌توانم شما را ببينم ناراحت
خواهم بود.� خداوند لبخند زد و گفت: � فرشته‌ات
هميشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد
آموخت. گرچه من هميشه در کنار تو خواهم بود.� در آن هنگام بهشت آرام بود
اما صدايي از زمين شنيده مي‌شد. کودک مي‌دانست که بايد به زودي سفرش را
آغاز کند. او به آرامي يک سوال ديگر از خدا پرسيد: � خدايا اگر من بايد همين حالا بروم لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگو.� خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: � نام فرشته‌ات اهميتي ندارد. به راحتي مي‌تواني او را مادر صدا کني.

سه شنبه 17 آبان 1390 - 3:34:05 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://kumeh.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 17 آبان 1390   6:57:41 PM

زیبا بود مطلبت دوست من.................سپاس