حرف دل
مدتی است سرگردانم غمگین وآشفته حالم از روزگار ومردمش گریزانم از ساعت ها ودقیقه
ها هراسانم از هجوم طعنه ها و کنایه ها پریشانم از تعقیب سایه ها آشفته حالم ....
در گذر زمان و در پستوی خاطرات خیالم تا گذشته های نه چندان دور به دوردست ها سفر
میکند و من در غم حسرت روزهای خوش گذشته چشم امید به فرداهای نیامده دارم .به
فرداهایی که هنوز نیامدند در غمشان اشک حسرت می ریزم ... طعنه ها و کنایه ها همچون
قطرات ریز و درشت تگرگ بر سرم باریدن گرفته است و من از هجوم این تگرگ های پی در پی
نگران این هستم که فنا نشوم . چقدر سخت است در خود شکستن . چقدر سخت است دل دادن
واز آن سخت تر دل شکسته شدن ..خدایا کاش در مدرسه زندگی ،در کلاس دنیا ،سر زنگ املا
یادمان نرود بر محبت تشدید بگذاریم تا حتی نیم نمره از مهربانیمان کم نشود.
پنجشنبه 12 آبان 1390 - 9:22:17 PM